جستجو
univocal
01
صریح, متحدالکلمه، یکمعنی، یکصدا
having only a single unmistakable meaning or interpretation
Example
The terms of the contract were carefully drafted to be univocal, ensuring there would be no confusion or misunderstandings.
شرایط قرارداد به دقت تنظیم شده بود تا یک معنایی، صریح باشد و از بروز هرگونه سردرگمی یا سو تفاهم جلوگیری کند.
Firm and definitive, the judge 's univocal ruling settled the legal matter conclusively.
قاطع و نهایی، حکم صریح و یک معنایی قاضی، مسئله حقوقی را بهطور قطعی حل کرد.
کلمات نزدیک
