جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
unified
مثالها
The team presented a unified front during the negotiations.
تیم در طول مذاکرات یک جبهه متحد ارائه داد.
The country worked towards a unified vision for economic growth.
کشور به سمت یک دیدگاه یکپارچه برای رشد اقتصادی کار کرد.
02
متحد, یکپارچه
operating as a unit
درخت واژگانی
unified
unify
unite



























