جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
spongy
مثالها
The bread was spongy, with a light and airy texture inside.
نان اسفنجی بود، با بافتی سبک و هوایی در داخل.
Her sneakers had a spongy sole, cushioning her feet with each step.
کفش های ورزشی او کفی اسفنجی داشتند که با هر قدم پاهایش را نرم میکرد.
درخت واژگانی
sponginess
spongy
sponge



























