جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
singly
01
تک تک, یکی یکی
without involving others at the same time
مثالها
The applicants were called in singly for their interviews.
متقاضیان یکی یکی برای مصاحبههایشان فراخوانده شدند.
Birds flew in singly from the treetops to the feeder.
پرندهها یکی یکی از بالای درختها به سمت دانخوری پرواز کردند.
02
تنهایی, مستقلانه
without help or participation from others
مثالها
He singly organized the event from start to finish.
او به تنهایی رویداد را از ابتدا تا انتها سازماندهی کرد.
She built the entire website singly, without a developer.
او کل وبسایت را به تنهایی، بدون توسعهدهنده ساخت.



























