جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
sidewise
مثالها
The squirrel darted sidewise across the path to avoid the dog.
سنجاب برای اجتناب از سگ به صورت کناری از مسیر عبور کرد.
The papers slid sidewise off the desk in the breeze.
کاغذها به پهلو از روی میز در نسیم سر خوردند.
02
از پهلو, به طور مایل
from the side; obliquely
03
کناری, به یک طرف
with one side forward or to the front
sidewise
مثالها
The table was set sidewise to create more space in the room.
میز کج گذاشته شده بود تا فضای بیشتری در اتاق ایجاد شود.
The sidewise glance he gave her revealed his uncertainty.
نگاه کناری که به او انداخت، عدم اطمینان او را آشکار کرد.
درخت واژگانی
sidewise
side
wise
