جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
sagacious
01
زیرک, باهوش، بافراست
having keen, farsighted judgment and the ability to discern deeply and wisely
مثالها
The sagacious leader quickly identified the root of the problem and implemented effective solutions.
رهبر خردمند به سرعت ریشه مشکل را شناسایی کرد و راهحلهای مؤثری اجرا کرد.
The sagacious judge quickly saw through the false testimony.
قاضی زیرک به سرعت از میان شهادت دروغین گذشت.
02
فراستمند, خردمند، عاقل
showing or resulting from acute, insightful discernment
مثالها
Her sagacious purchase of stock doubled in value within a year.
خرید خردمندانه سهام او در عرض یک سال دو برابر شد.
The sagacious choice of location ensured the café's success.
انتخاب هوشمندانه مکان موفقیت کافه را تضمین کرد.
درخت واژگانی
sagaciously
sagacious
