جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
pissed
مثالها
She was pissed when her phone battery died in the middle of an important call.
او عصبانی بود وقتی که باتری تلفنش در وسط یک تماس مهم تمام شد.
He was pissed when he discovered his wallet was missing.
وقتی متوجه شد کیف پولش گم شده است، عصبانی بود.
مثالها
He got totally pissed at the club last night.
او دیشب در کلاب کاملاً مست بود.
They were so pissed they could barely stand.
آنها آنقدر مست بودند که به سختی میتوانستند بایستند.
درخت واژگانی
pissed
piss



























