جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
to pee
01
ادرار کردن, شاشیدن
to release liquid waste from the body
Intransitive
مثالها
After a long road trip, I had to find a restroom to pee.
بعد از یک سفر جادهای طولانی، مجبور شدم دستشویی پیدا کنم تا ادرار کنم.
The little boy asked his mom if he could pee before bedtime.
پسر کوچک از مادرش پرسید که آیا میتواند قبل از خواب ادرار کند.
Pee
مثالها
He quickly ran to the restroom for a pee before the movie started.
او سریع به دستشویی رفت تا قبل از شروع فیلم ادرار کند.
She found a discreet spot for a pee during the long outdoor concert.
او یک جای خلوت برای ادرار کردن در طول کنسرت طولانی در فضای باز پیدا کرد.
مثالها
The child accidentally spilled some pee while trying to change their diaper.
کودک به طور تصادفی مقداری ادرار ریخت در حالی که سعی میکرد پوشکش را عوض کند.
He cleaned up the pee from the floor after the puppy had an accident.
او بعد از اینکه توله سگ تصادف کرد، ادرار را از روی زمین تمیز کرد.



























