جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
ordinaire
01
پیشپاافتاده, معمولی
مثالها
Le film était ordinaire, ni bon ni mauvais.
فیلم معمولی بود، نه خوب و نه بد.
C' est un vin tout à fait ordinaire.
این یک شراب کاملاً معمولی است.
02
عادی, معمولی
مثالها
Je prends mon café ordinaire à 8h chaque matin.
من قهوه معمولی خود را هر روز صبح ساعت 8 مینوشم.
C' est l' heure ordinaire de notre réunion hebdomadaire.
این زمان معمول جلسه هفتگی ما است.
L'ordinaire
[gender: masculine]
01
حد معمول
مثالها
Il dépense plus que l' ordinaire ce mois - ci.
او این ماه بیشتر از معمول خرج میکند.
Son travail dépasse largement l' ordinaire.
کار او به طور قابل توجهی از معمول فراتر میرود.
02
غذای هرروزه, غذای معمول
مثالها
À la cantine, l' ordinaire est souvent monotone.
در کافهتریا، غذای معمولی اغلب یکنواخت است.
Il préfère cuisiner plutôt que de manger l' ordinaire du restaurant.
او ترجیح میدهد آشپزی کند تا اینکه غذای معمولی رستوران را بخورد.



























