جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
démanger
01
خارش داشتن, خاریدن
مثالها
Cette piqûre d' insecte me démange beaucoup.
این نیش حشره مرا بسیار میخاراند.
Elle se gratte parce que sa peau démange.
او میخاراند چون پوستش میخارد.
02
تمایل داشتن (به چیزی), خواستن
مثالها
Il démange de réussir ce projet important.
او برای موفقیت در این پروژه مهم بیتاب است.
Elle démange de partir en voyage cet été.
او بیتاب است که امسال تابستان به سفر برود.



























