جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
bouffi
01
پفآلود, پفکرده
مثالها
Son visage était bouffi après la réaction allergique.
صورتش پس از واکنش آلرژیک متورم بود.
Elle avait les yeux bouffis d' avoir pleuré toute la nuit.
چشمهایش پف کرده بود چون تمام شب گریه کرده بود.



























