جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
contar
[past form: conté][present form: cuento]
01
شمردن
مثالها
Conté hasta diez antes de responder.
قبل از پاسخ دادن تا ده شمردم.
Ella contó las monedas cuidadosamente.
او با دقت سکهها را شمرد.
02
گفتن
مثالها
Ella me contó un secreto.
او یک راز را به من گفت.
El abuelo cuenta historias de su juventud.
پدربزرگ داستانهایی از جوانیاش تعریف میکند.
