جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
negro
01
سیاه, مشکی
مثالها
El gato es negro.
Ella lleva un vestido negro.
02
سیاهپوست, سیاه
مثالها
Él es un hombre negro orgulloso de sus raíces.
او یک مرد سیاهپوست است که به ریشههایش افتخار میکند.
Conocí a una mujer negra muy talentosa.
من با یک زن سیاهپوست بسیار با استعداد آشنا شدم.
03
برنزه
مثالها
Después de las vacaciones estoy negra, casi no me reconozco.
بعد از تعطیلات، برنزه شدهام، به سختی خودم را میشناسم.
¡ Qué negra estás! ¿ Estuviste en el Caribe?
سیاه که هستی! در کارائیب بودی؟
04
بدبینانه, منفی
مثالها
Tiene una visión muy negra del futuro.
Sus pensamientos eran cada vez más negros.
05
تیره (چشم)
مثالها
Tiene los ojos negros y brillantes.
او چشمانی سیاه و درخشان دارد.
Los ojos negros son muy comunes en esa región.
چشمهای سیاه در آن منطقه بسیار رایج هستند.
El negro
[gender: masculine]
01
مشکی, رنگ مشکی
مثالها
El negro combina con todo.
سیاه با همه چیز هماهنگ است.
Prefiero el negro al azul.
من سیاه را به آبی ترجیح میدهم.
02
آدم سیاهپوست
مثالها
Muchos negros participaron en la lucha por los derechos civiles.
بسیاری از سیاهپوستان در مبارزه برای حقوق مدنی شرکت کردند.
Los negros fueron víctimas de discriminación durante siglos.
سیاهپوستان برای قرنها قربانی تبعیض بودند.
03
سایهنویس, نویسنده در سایه
مثالها
Contrató a un negro para que escribiera su autobiografía.
او یک نویسندهی پشتصحنه را برای نوشتن زندگینامهاش استخدام کرد.
Ese político tiene varios negros que le redactan los discursos.
آن سیاستمدار چندین سیاهپوست دارد که سخنرانیهایش را مینویسند.



























