جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
nervioso
01
مضطرب, نگران
مثالها
Estoy nervioso antes del examen.
من قبل از امتحان عصبی هستم.
Ella se pone nerviosa cuando habla en público.
او وقتی در جمع صحبت میکند عصبی میشود.
02
عصبی (زیستشناسی), وابسته به اعصاب
مثالها
El sistema nervioso es vital para el cuerpo.
سیستم عصبی برای بدن حیاتی است.
La enfermedad afecta el sistema nervioso.
این بیماری بر سیستم عصبی تأثیر میگذارد.



























