جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
Instance
01
نمونه, مثل، مثال، مورد
a specific case or example of something
مثالها
In this instance, the customer's complaint was resolved promptly by the manager.
در این مورد، شکایت مشتری به سرعت توسط مدیر حل شد.
The court reviewed several instances of misconduct before making a decision.
دادگاه قبل از تصمیمگیری، چندین مورد سوءرفتار را بررسی کرد.
02
مثال, مورد
an item of information that is typical of a class or group
to instance
01
مثال آوردن
to explain something by giving an example
مثالها
The teacher instanced a famous historical event to clarify the concept.
معلم برای روشن کردن مفهوم، یک رویداد تاریخی معروف را مثال زد.
In his presentation, he instanced some recent trends to demonstrate the market shift.
در ارائه خود، او مثالی زد از برخی روندهای اخیر برای نشان دادن تغییر بازار.
درخت واژگانی
instancy
instance
