جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
fruitful
مثالها
The meeting was fruitful, leading to new ideas and solutions.
جلسه پربار بود و به ایدهها و راهحلهای جدیدی منجر شد.
Their collaboration was fruitful, resulting in a successful product launch.
همکاری آنها ثمر بخش بود و منجر به راهاندازی موفق یک محصول شد.
مثالها
The apple tree in our backyard is so fruitful that we share baskets of apples with our neighbors every fall.
درخت سیب در حیاط پشتی ما آنقدر پربار است که هر پاییز سبدهای سیب را با همسایگانمان تقسیم میکنیم.
After years of careful pruning, the pear tree became incredibly fruitful, its branches sagging under the weight of ripe fruit.
پس از سالها هرس دقیق، درخت گلابی به طرز باورنکردنی پربار شد، شاخههایش زیر وزن میوههای رسیده خم شدند.
درخت واژگانی
fruitfully
fruitfulness
unfruitful
fruitful
fruit
