جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
frayed
مثالها
The frayed cuffs of his jacket showed years of wear and tear.
سرآستینهای فرسوده کت او سالها سایش و پارگی را نشان میداد.
She held onto the frayed rope, hoping it would hold long enough to pull her to safety.
او به طناب فرسوده چسبید، امیدوار بود که به اندازه کافی دوام بیاورد تا او را به ایمنی بکشد.
درخت واژگانی
frayed
fray



























