جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
Entrails
01
امعاواحشا, اندرونه
the internal organs, particularly the intestines, of a human or animal
مثالها
The hunter gutted the deer and removed its entrails before preparing it for cooking.
شکارچی گوزن را شکافت و احشا آن را قبل از آماده کردن برای پختن خارج کرد.
The surgeon carefully inspected the patient 's entrails to assess the extent of the internal injuries.
جراح با دقت احشاء بیمار را بررسی کرد تا میزان آسیب های داخلی را ارزیابی کند.
