جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
to disrobe
01
لباس (خود را) درآوردن
to remove one's clothing
Intransitive
مثالها
Before entering the sauna, guests were instructed to disrobe and use provided towels.
قبل از ورود به سونا، از مهمانان خواسته شد که لباسهای خود را درآورند و از حولههای ارائه شده استفاده کنند.
The actor had to disrobe on set as part of the scene, revealing the character's vulnerability.
بازیگر مجبور شد در صحنه لباسهایش را درآورد تا آسیبپذیری شخصیت را نشان دهد.
درخت واژگانی
disrobe
robe



























