جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
discontented
01
ناراضی, ناخشنود
having a sense of dissatisfaction due to unfulfilled desires, unmet expectations, or unfavorable circumstances
مثالها
He was discontented with the direction his career was taking and considered a change.
او از مسیری که حرفهاش در پیش گرفته بود ناراضی بود و در فکر تغییر بود.
The discontented employees voiced their concerns about the new management policies.
کارمندان ناراضی نگرانیهای خود را در مورد سیاستهای مدیریت جدید بیان کردند.
درخت واژگانی
discontented
contented
content
