جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
Disadvantage
01
اشکال, کاستی، عیب، ایراد، ضرر
a situation that has fewer or no benefits over another, which makes succeeding difficult
مثالها
Growing up in a remote village put him at a disadvantage compared to his peers in the city.
بزرگ شدن در یک روستای دورافتاده او را در موقعیت نامساعد نسبت به همسالانش در شهر قرار داد.
The lack of advanced technology in the school is a significant disadvantage for the students.
کمبود فناوری پیشرفته در مدرسه یک ضرر قابل توجه برای دانشآموزان است.
to disadvantage
01
به ضرر (کسی) بودن, در موقعیت ضعف قرار دادن
to reduce someone or something's chance of success compared to that of other people or things
مثالها
The new policy might disadvantage smaller businesses compared to larger corporations.
سیاست جدید ممکن است به کسبوکارهای کوچک در مقایسه با شرکتهای بزرگ ضرر بزند.
Lack of access to education can disadvantage children in developing countries.
عدم دسترسی به آموزش میتواند کودکان در کشورهای در حال توسعه را در مضیقه قرار دهد.
درخت واژگانی
disadvantage
advantage
