جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
Criterion
01
معیار, استاندارد، محک
a specific condition or factor that is utilized for the evaluation of something
مثالها
One criterion for selecting a candidate for the job is their relevant work experience.
یک معیار برای انتخاب یک نامزد برای شغل، تجربه کاری مرتبط آنها است.
In this photography competition, creativity and composition will be the main criteria for judging the entries.
در این مسابقه عکاسی، خلاقیت و ترکیببندی معیارهای اصلی برای قضاوت در مورد آثار خواهند بود.
02
استاندارد
a standard model which one uses as a reference when judging something
مثالها
The four-cylinder engine serves as the criterion when deciding the performance level of compact cars.
موتور چهار سیلندر به عنوان معیار در تصمیم گیری سطح عملکرد خودروهای کوچک عمل می کند.
The Constitution serves as the criterion for interpreting and evaluating the legality of governmental actions.
قانون اساسی به عنوان معیار برای تفسیر و ارزیابی قانونی بودن اقدامات دولت عمل میکند.
درخت واژگانی
criterial
criterional
criterion
critic
