جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
conversely
01
از سوی دیگر, از طرفی دیگر
in a way that is different from what has been mentioned
مثالها
While the forecast predicted a sunny day, conversely, a sudden and unexpected storm rolled in.
در حالی که پیشبینی روزی آفتابی را پیشبینی میکرد، برعکس، طوفانی ناگهانی و غیرمنتظره به راه افتاد.
Despite assurances of improved performance, users found that, conversely, the new software introduced more operational issues.
علیرغم اطمینانهای داده شده در مورد بهبود عملکرد، کاربران دریافتند که، برعکس، نرمافزار جدید مشکلات عملیاتی بیشتری به همراه آورده است.
درخت واژگانی
conversely
converse



























