جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
contiguous
01
مجاور, متوالی
occurring without interruption, one after another, in a continuous sequence
مثالها
The events happened on contiguous days, with no break between them.
رویدادها در روزهای پیوسته رخ دادند، بدون وقفه بین آنها.
The two conferences were scheduled for contiguous hours, allowing attendees to move between sessions.
دو کنفرانس برای ساعتهای پیوسته برنامهریزی شده بودند، که به شرکتکنندگان اجازه میداد بین جلسات حرکت کنند.
02
پیوسته, متصل، مربوطبههم
sharing a common border or touching at some point
مثالها
The company acquired several contiguous parcels of land to expand its operations.
شرکت چند قطعه زمین مجاور را برای گسترش عملیات خود خریداری کرد.
The artist created a mural that spanned several contiguous walls of the gallery.
هنرمند یک نقاشی دیواری خلق کرد که چندین دیوار مجاور گالری را در بر میگرفت.
03
مجاور, همجوار
touching or adjoining, without any gaps or separation
مثالها
The two properties are contiguous, sharing a fence along their border.
دو ملک مجاور هستند و یک حصار در امتداد مرز خود به اشتراک میگذارند.
The contiguous countries formed a powerful trade alliance.
کشورهای همجوار یک اتحادیه تجاری قدرتمند تشکیل دادند.
04
مجاور, همجوار
(of two angles) share a common side and a common vertex
مثالها
The two angles are contiguous, meeting at the vertex of the triangle.
دو زاویه مجاور هستند، در رأس مثلث به هم میرسند.
In a square, the angles are contiguous and form right angles.
در یک مربع، زوایا مجاور هستند و زوایای قائمه تشکیل میدهند.
درخت واژگانی
contiguousness
contiguous
contigu
