جستجو
consecutive
01
متوالی, پیاپی
continuously happening one after another
Example
He scored three consecutive goals in the match, leading his team to victory.
او سه گل متوالی در بازی به ثمر رساند و تیمش را به پیروزی رهنمون کرد.
The company reported consecutive quarterly losses, leading to concerns among investors.
شرکت از زیان های متوالی فصلی گزارش داد که منجر به نگرانی های میان سرمایه گذاران شد.
02
متوالی, نتیجه‌گیر
(grammar) referring to a clause or sentence structure that expresses a consequence or result of a preceding action or statement
Example
The phrase " so that " introduces a consecutive clause, explaining the result of the previous action.
عبارت "تا اینکه" یک بخش متوالی را معرفی می‌کند که نتیجه عمل قبلی را توضیح می‌دهد.
In the sentence " He worked hard, so he passed the exam, " the second part is a consecutive clause showing the result of his hard work.
در جمله "او سخت کار کرد، بنابراین در امتحان قبول شد"، بخش دوم یک جملهٔ متوالی است که نتیجهٔ سخت کار کردن او را نشان می‌دهد.
کلمات نزدیک
