جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
conscious
مثالها
After the fall, she was fully conscious and able to speak.
پس از سقوط، او کاملاً هوشیار بود و قادر به صحبت کردن بود.
The patient remained conscious throughout the operation.
بیمار در طول عمل هوشیار باقی ماند.
02
عمدی, آگاهانه
done with purpose
مثالها
She made a conscious effort to speak more slowly.
او تلاش آگاهانهای کرد تا آهستهتر صحبت کند.
His decision to help was completely conscious.
تصمیم او برای کمک کاملاً آگاهانه بود.
03
having knowledge of something
مثالها
I am conscious of the risks involved.
من از خطرات مربوطه آگاه هستم.
She was fully conscious of her responsibilities.
او کاملاً آگاه از مسئولیتهایش بود.
درخت واژگانی
consciously
consciousness
nonconscious
conscious
