جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
complimentary
مثالها
The hotel provided complimentary breakfast and Wi-Fi for all its guests.
هتل صبحانه رایگان و وایفای را برای تمام مهمانانش فراهم کرد.
She received a complimentary upgrade to a first-class seat on her flight.
او یک ارتقاء رایگان به صندلی درجه یک در پرواز خود دریافت کرد.
02
تحسینآمیز, تمجیدکننده
expressing praise, admiration, or approval
مثالها
She gave him a complimentary comment about his presentation skills.
او به او یک نظر تحسینآمیز درباره مهارتهای ارائهاش داد.
The teacher gave complimentary feedback on the student's essay.
معلم بازخورد ستایشآمیز در مورد مقاله دانشآموز داد.
درخت واژگانی
uncomplimentary
complimentary
compliment
comply
