جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
to smash the gas
01
گاز دادن, شتاب گرفتن
to speed up or intensify effort on a task
مثالها
We need to smash the gas on this project if we want to meet the deadline.
ما باید روی گاز فشار بیاوریم در این پروژه اگر میخواهیم به مهلت مقرر برسیم.
After the slow start, the team decided to smash the gas to finish on time.
پس از شروع کند، تیم تصمیم گرفت برای پایان دادن به موقع گاز را فشار دهد.



























