جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
acutely
مثالها
She was acutely aware of every sound in the empty house.
او به شدت از هر صدا در خانه خالی آگاه بود.
He acutely felt the loss of his childhood friend.
او به شدت از دست دادن دوست دوران کودکی خود را احساس کرد.
02
به طور تیزبینانه, به طور هوشمندانه
in a wise, insightful, or sharply perceptive manner
مثالها
The detective acutely observed the subtle clues others missed.
کارآگاه به تیزهوشی سرنخهای ظریفی را که دیگران از دست داده بودند، مشاهده کرد.
He spoke acutely about the underlying problems in the education system.
او به طور تیزبینانهای درباره مشکلات اساسی در سیستم آموزشی صحبت کرد.
03
با وخامت, بهشدت
with a rapid and sudden onset, usually physical or medical
مثالها
The patient 's fever rose acutely within a few hours.
تب بیمار در عرض چند ساعت به طور ناگهانی بالا رفت.
He was acutely ill after eating contaminated food.
او پس از خوردن غذای آلوده به شدت بیمار شد.
درخت واژگانی
acutely
acute



























