جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
Boat
مثالها
The boat captain guided us through the narrow canals of the city.
کاپیتان قایق ما را از کانالهای باریک شهر راهنمایی کرد.
The boat rocked gently as we set sail on a sunny day.
قایق به آرامی تکان میخورد وقتی که ما در یک روز آفتابی به بادبان زدیم.
02
ظرف سس, قایق سس
a dish (often boat-shaped) for serving gravy or sauce
to boat
01
قایق سواری کردن, با قایق رفتن
ride in a boat on water



























