جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
snugly
مثالها
The cat curled up snugly on the windowsill.
گربه راحت روی طاقچه پنجره جمع شد.
They sat snugly together under a thick blanket.
آنها زیر یک پتو ضخیم راحت کنار هم نشسته بودند.
مثالها
The lid fits snugly on the jar, keeping it airtight.
درپوش محکم روی شیشه قرار میگیرد و آن را ضد هوا نگه میدارد.
Make sure your shoes fit snugly before heading out.
قبل از خارج شدن مطمئن شوید که کفشهایتان محکم هستند.
03
راحت, آرام
in a way that reflects comfort, security, or wealth, especially with little effort
مثالها
They lived snugly off an inheritance and did n't need to work.
آنها راحت از یک ارث زندگی میکردند و نیازی به کار نداشتند.
He sat snugly in his office, untouched by the economic crisis.
او راحت در دفترش نشسته بود، از بحران اقتصادی مصون مانده بود.
درخت واژگانی
snugly
snug



























