جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
skillful
مثالها
She is a skillful surgeon, known for her steady hands and precise techniques in the operating room.
او یک جراح ماهر است، که به خاطر دستان ثابت و تکنیکهای دقیقش در اتاق عمل شناخته شده است.
His skillful handling of the situation defused the tension and brought about a peaceful resolution.
مدیریت ماهرانه او از موقعیت تنش را کاهش داد و به یک راهحل صلحآمیز منجر شد.
02
ماهر, چیره دست
done with delicacy and skill
درخت واژگانی
skillfully
skillfulness
unskillful
skillful
skill
