جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
to overflow
01
سرریز شدن, فراتر رفتن
to spill or exceed a brim or limit
Intransitive
مثالها
Water overflowed from the bathtub onto the bathroom floor.
آب از وان به کف حمام سرریز شد.
The river overflowed after heavy rainfall, flooding nearby fields.
رودخانه پس از بارندگی شدید سرریز شد و مزارع اطراف را سیل گرفت.
02
سرریز شدن, لبریز شدن
to have so much of a feeling or quality that it becomes evident
Intransitive: to overflow with an emotion
مثالها
She overflowed with happiness when she saw her family again.
وقتی خانوادهاش را دوباره دید از خوشحالی سرریز شد.
His voice overflowed with excitement as he shared the news.
صدایش از هیجان سرریز میکرد وقتی که خبر را به اشتراک گذاشت.
Overflow
01
سرریز, جریان بزرگ
a large flow
02
سرریز, افزایش مایع
the occurrence of surplus liquid (as water) exceeding the limit or capacity
درخت واژگانی
overflow
flow
