جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
Muddle
01
بی نظمی, سردرگمی
a state of confusion or disorder characterized by a mixture of things that are not clearly organized or understood
مثالها
The new employee faced a muddle of instructions on their first day.
کارمند جدید در اولین روز خود با یک آشفتگی از دستورالعملها مواجه شد.
After the party, there was a muddle of dishes and decorations to clean up.
بعد از مهمانی، یک بههمریختگی از ظروف و تزئینات برای تمیز کردن وجود داشت.
02
گیجی, به هم ریختگی
informal terms for a difficult situation
to muddle
01
درهمبرهم کردن, گیج کردن
to mix something together or cause confusion
02
مخلوط کردن
to make something muddy or turbid
