جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
mordacious
01
گزنده
(of animals) tending to bite or sting as a means of defense, feeding, etc.
مثالها
The dog had become mordacious after being mistreated and would bite anyone who approached.
سگ پس از بدرفتاری گزنده شده بود و هر کسی که نزدیک میشد را گاز میگرفت.
Farmers had to carefully protect their livestock from the mordacious foxes that roamed the countryside.
کشاورزان مجبور بودند دامهای خود را به دقت از روباههای گزنده که در روستا پرسه میزدند محافظت کنند.
مثالها
Jane was well known for her mordacious wit and biting social commentary.
جین به خاطر طنز تلخ و نظرات اجتماعی تندش معروف بود.
Critics praised the film for its mordacious depiction of suburban hypocrisy.
منتقدان این فیلم را به خاطر تصویر تلخ آن از ریاکاری حومهای ستودند.
درخت واژگانی
mordaciously
mordacious
