جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
Midst
01
میانه, قلب
the central part of a place, location, or space, surrounded by other elements
مثالها
The explorers set up camp in the midst of the dense jungle, far from any clearings.
کاشفان کمپ خود را در میانه جنگل انبوه، دور از هرگونه فضای باز برپا کردند.
In the midst of the vast desert, a single oasis appeared like a mirage.
در میانه بیابان وسیع، یک واحه تنها مانند سراب ظاهر شد.
مثالها
She received a phone call in the midst of her presentation, which briefly interrupted her flow.
او در میانه ارائه خود یک تماس تلفنی دریافت کرد که برای لحظاتی جریان کارش را قطع کرد.
In the midst of the storm, the power went out, plunging the whole neighborhood into darkness.
در میانه طوفان، برق قطع شد و تمام محله را در تاریکی فرو برد.
