جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
ashen
مثالها
Her ashen face revealed how ill she felt, even before she said a word.
چهره خاکستری او نشان میداد که چقدر احساس بیماری میکند، حتی قبل از اینکه کلمهای بگوید.
The shock of the sudden announcement left him with an ashen expression.
شوک اعلام ناگهانی او را با چهرهای خاکستری رها کرد.
02
ساخته شده از چوب درخت زبان گنجشک, شبیه چوب درخت زبان گنجشک
made of or resembling the wood of the ash tree
مثالها
The carpenter crafted an ashen chair for the dining room.
نجار یک صندلی ساخته شده از چوب درخت زبان گنجشک برای اتاق ناهارخوری ساخت.
The table was built from smooth, polished ashen planks.
میز از تختههای صاف و صیقلی از جنس زبان گنجشک ساخته شده بود.



























