جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
Kinfolk
01
قوموخویش, خویشاوند
family or relatives collectively
مثالها
During the holidays, we always gather with our kinfolk for a big family dinner.
در طول تعطیلات، ما همیشه با خویشاوندان خود برای یک شام خانوادگی بزرگ جمع میشویم.
My kinfolk came from all over the country to attend my graduation ceremony.
خویشاوندان من از سراسر کشور برای شرکت در مراسم فارغالتحصیلی من آمدند.
درخت واژگانی
kinfolk
kin
folk



























