جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
langweilen
[past form: langweilte]
01
خسته کردن, کسل کردن
مثالها
Der Vortrag hat alle gelangweilt.
سخنرانی همه را خسته کرد.
Seine endlosen Geschichten langweilen mich.
داستانهای بیپایان او خستهکنندهاند.
02
حوصله سر رفتن, کسل شدن، خسته شدن
مثالها
Ich langweile mich im Unterricht.
من در کلاس حوصلهام سر میرود.
Die Kinder langweilen sich ohne Spielzeug.
کودکان بدون اسباببازی حوصلهشان سر میرود.



























