جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
lassen
01
گذاشتن, رها کردن
مثالها
Lass mich in Ruhe!
بگذار من تنها باشم !
Ich lasse das Fenster offen.
من میگذارم پنجره باز بماند.
02
دادن, بخشیدن
مثالها
Lass ihm das Buch, er braucht es.
بگذار کتاب را نگه دارد، به آن نیاز دارد.
Ich lasse dir die letzten Kekse.
من آخرین کلوچهها را برایت میگذارم.
03
اجازه دادن, گذاشتن
مثالها
Sie lassen ihn das Auto fahren.
آنها اجازه میدهند او ماشین را براند.
Lass ihn sprechen!
بگذار صحبت کند !
04
سپردن, ترتیب دادن، گذاشتن
مثالها
Ich habe mein Fahrrad reparieren lassen.
من دوچرخهام را تعمیر کردم.
Sie lässt ihre Haare schneiden.
او اجازه میدهد موهایش کوتاه شود.
05
[ممکن بودن], توانستن
مثالها
Das lässt sich leicht erklären.
این به راحتی اجازه میدهد توضیح داده شود.
Die Aufgabe lässt sich lösen.
کار گذاشته میشود قابل حل است.



























