جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
vivre
01
زندگی کردن, سکونت داشتن
مثالها
Elle vit à Paris depuis cinq ans.
او پنج سال است که در پاریس زندگی میکند.
Il vit heureux avec sa famille.
او با خانوادهاش خوشحال زندگی میکند.
02
زنده بودن, زندگی کردن
مثالها
Il vit encore malgré son accident.
زنده است هنوز با وجود تصادفش.
Les plantes vivent grâce à la lumière du soleil.
گیاهان بهخاطر نور خورشید زندگی میکنند.
03
گذراندن, زندگی را گذراندن، تجربه کردن
مثالها
Il a vécu une enfance difficile.
او کودکی سختی را گذراند.
Elle a vécu de nombreuses aventures pendant son voyage.
زیسته ماجراهای زیادی در طول سفرش.



























