جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
Le nez
[gender: masculine]
01
بینی, دماغ
مثالها
Il a un nez très fin pour les parfums.
او یک بینی بسیار حساس برای عطرها دارد.
Elle s' est cassé le nez en tombant.
او بینیاش را شکست وقتی افتاد.
02
شامه (در حیوانات)
مثالها
Le chien a un nez exceptionnel pour la chasse.
سگ یک بویایی استثنایی برای شکار دارد.
Grâce à son nez, le renard trouve sa proie.
به لطف بینی خود، روباه شکار خود را پیدا میکند.
03
دماغه
مثالها
Le nez de l' avion est conçu pour fendre l' air.
دماغه هواپیما برای شکافتن هوا طراحی شده است.
Le pilote a endommagé le nez de l' appareil.
خلبان دماغه هواپیما را آسیب زد.
04
سر [استعاری]
مثالها
Il ne lève jamais le nez de son ordinateur.
او هرگز بینی خود را از کامپیوترش بلند نمیکند.
Mets un peu le nez dehors, il fait beau !
کمی سرت را بیرون ببر، هوا خوب است!



























