جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
médiocre
01
سطح پایین, معمولی، پیش پا افتاده
مثالها
Ce film est médiocre, je ne le recommande pas.
این فیلم معمولی است، من آن را توصیه نمیکنم.
Elle a eu une note médiocre à son examen.
او در امتحانش نمره متوسطی گرفت.
02
کم, اندک، ناچیز، جزئی
مثالها
Il a un salaire médiocre comparé à ses collègues.
او در مقایسه با همکارانش حقوق متوسطی دارد.
La pluie était médiocre cette saison.
باران این فصل متوسط بود.



























