جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
inventer
01
اختراع کردن
مثالها
Il a inventé une nouvelle machine pour nettoyer les océans.
او یک ماشین جدید برای تمیز کردن اقیانوسها اختراع کرد.
Elle invente toujours des histoires fascinantes pour ses enfants.
او همیشه برای فرزندانش داستانهای جذاب اختراع میکند.
02
از خود درآوردن, ساختن، سرهم کردن
مثالها
Il invente des histoires fantastiques pour les enfants.
او داستانهای خارقالعاده برای کودکان میسازد.
Elle invente un personnage pour son roman.
او یک شخصیت برای رمانش میآفریند.
03
(عامیانه) در سر پروراندن, خیال پردازی کردن، خواب چیزی را دیدن
مثالها
Elle s' invente souvent des aventures incroyables.
او اغلب برای خودش ماجراهای باورنکردنی میسازد.
Il s' invente un passé héroïque pour impressionner les autres.
او برای تحت تأثیر قرار دادن دیگران، یک گذشته قهرمانانه برای خود میسازد.



























