جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
interdire
01
منع کردن, ممنوع کردن، قدغن کردن
مثالها
Le gouvernement a interdit ce médicament dangereux.
دولت این داروی خطرناک را ممنوع کرد.
L' école interdit les téléphones en classe.
مدرسه تلفنها را در کلاس ممنوع میکند.
02
جلوگیری کردن (از), مانع (کسی یا چیزی) شدن
مثالها
Son médecin lui a interdit de manger du sucre.
پزشکش او را از خوردن شکر منع کرد.
Ma mère m' interdit de sortir après minuit.
مادرم به من منع میکند که بعد از نیمهشب بیرون بروم.



























