جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
fou
01
دیوانه
مثالها
Il est devenu fou après cet accident.
او بعد از آن حادثه دیوانه شد.
Elle agit comme une folle parfois.
او گاهی مانند یک دیوانه رفتار میکند.
02
احمقانه, دیوانه وار، عجیب و غریب
مثالها
C' est fou de penser ça !
دیوانگی است که چنین فکر کنی!
Ne fais pas cette folie, ce serait fou.
آن دیوانگی را نکن، دیوانهوار خواهد بود.
03
بسیار زیاد, وحشتناک، عجیب
مثالها
Il a eu une peur folle en voyant ce film.
او هنگام تماشای آن فیلم ترس دیوانهواری داشت.
Elle a une colère folle contre lui.
او خشم دیوانهواری نسبت به او دارد.
04
خارج از کنترل, از کنترل خارجشده
مثالها
La foule est devenue folle pendant le concert.
جمعیت در طول کنسرت دیوانه شد.
La tempête était folle hier soir.
طوفان دیشب دیوانه بود.
05
[گیاه] خودرو, وحشی
مثالها
Cette plante est fou dans la forêt.
این گیاه در جنگل وحشی است.
Les herbes folles poussent partout dans le jardin.
گیاهان وحشی در همه جای باغ رشد میکنند.
Le fou
[gender: masculine]
01
مهره فیل (شطرنج)
مثالها
Le fou peut se déplacer en diagonale sur toute la longueur de l' échiquier.
فیل میتواند به صورت مورب در سراسر صفحه شطرنج حرکت کند.
J' ai perdu mon fou pendant la partie.
من فیل خود را در طول بازی از دست دادم.



























