جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
encombrant
01
دست و پا گیر, جاگیر
مثالها
Ce meuble est trop encombrant pour notre petit salon.
این قطعه مبلمان برای اتاق نشیمن کوچک ما بیش از حد حجیم است.
Les valises encombrantes doivent être enregistrées.
چمدانهای حجیم باید تحویل داده شوند.
02
مزاحم
مثالها
Un voisin encombrant vient toujours aux mauvais moments.
یک همسایه آزاردهنده همیشه در زمانهای نامناسب میآید.
Ces questions encombrantes m' empêchent de me concentrer.
این سوالات دشوار مانع تمرکز من میشوند.



























