جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
Le cousin
[gender: masculine]
01
پسر عمو/عمه/دایی/خاله
مثالها
Mon cousin habite à Paris.
پسرعمویم در پاریس زندگی میکند.
Nous avons vu nos cousins pendant les vacances.
ما پسرعموها و دخترعموها خود را در تعطیلات دیدیم.
02
مگس درنا
مثالها
Une cousin vole près de la lampe ce soir.
امشب یک پشه درازپا نزدیک چراغ پرواز میکند.
Les cousins ont de longues pattes fines et fragiles.
مگسهای جرثقیل پاهای بلند، نازک و شکنندهای دارند.



























