جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
La conscience
[gender: feminine]
01
هشیاری, آگاهی، وقوف
مثالها
Il a perdu la conscience après l' accident.
او پس از حادثه هوشیاری خود را از دست داد.
Le patient a retrouvé la conscience à l' hôpital.
بیمار در بیمارستان هوشیاری خود را به دست آورد.
02
وجدان, ضمیر، باطن
مثالها
Sa conscience le pousse à dire la vérité.
وجدان او را به گفتن حقیقت وادار میکند.
Elle a agi selon sa conscience.
او بر اساس وجدان خود عمل کرد.



























