جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
configurer
01
پیکربندی کردن, تنظیم کردن
مثالها
Il faut configurer l' ordinateur avant de l' utiliser.
قبل از استفاده باید کامپیوتر را پیکربندی کرد.
Le technicien configure le réseau pour toute l' entreprise.
تکنسین شبکه را برای کل شرکت پیکربندی میکند.
02
به طرز خاصی ساختن, شکل دادن
مثالها
L' architecte a configuré l' espace pour le rendre plus fonctionnel.
معمار فضا را پیکربندی کرد تا آن را کاربردیتر کند.
Le terrain est configuré en plusieurs zones.
زمین به چند منطقه پیکربندی شده است.



























